عربى يا عجمى بودن واژه بَعْل، مورد اختلاف است. ديدگاه نخست، كاربرد متداول و فراوان آن در زبان عربى را دليل عربى بودن آن مىداند.[۱] از جمله معانى مشهور لغوى كه در زبان عربى براى بعل گفتهاند عبارت است از: خدا و ربّ،[۲]مالك،[۳] بت[۴] (يا نام بتى از طلا[۵]) و زوج.[۶]
معانى ديگرى نيز براى بعل گفتهاند[۷] كه به اختلاف موارد فرق مىكند. برخى در جمع معانى ياد شده، بعل را چيزى قائم به ذات دانستهاند كه نسبت به همنوعان خود برتر و از آنها بىنياز است، بر اين اساس به رغم وجود اين معناى مشترك در همه كاربردها، بعل در موارد گوناگون مصداق و معناى متفاوتى دارد؛ مثلاً بعلِ زن به معناى شوهر او، بعل در مورد درخت خرما به معناى نخل بىنياز از آبيارى، بعلِ يك قبيله به معناى بتِ آنان، بعل يك چيز به معناى مالك و صاحب آن و بعل يك مكان به معناى بخش مرتفع آن است.[۸]
در مقابل، شمارى ديگر از صاحبنظران بعل را از واژگان دخيل مىدانند، با اين تفاوت كه برخى آن را حبشى يا سريانى و به معناى «ربّ»[۹] و برخى ديگر آن را در اصل لغتى بابلى و همان «بال» به معناى خداى بينالنهرين دانستهاند.[۱۰]
در زبان عبرى اين واژه به معناى رب النوع (خداوند يا آقا) آمده است؛[۱۱] اما در اصطلاح فرهنگ اسلامى بعل اسم عَلَم براى بتى است كه در شهر «بعلبك» لبنان، بنىاسرائيل آن را مىپرستيدهاند تا اين كه الياس پيامبر براى هدايت آنان مبعوث شد.[۱۲] گويند: نام اين شهر نيز برگرفته از نام همان بت است.[۱۳]
هر چند اظهارنظر قطعى درباره سابقه پيدايش بعل به عنوان ربالنوع مردمان آسياى غربى[۱۴] دشوار است؛ اما در اين كه اين بت قرنها پيش از ميلاد مسيح، پرستيده مىشد، ترديدى نيست.[۱۵]
ظاهراً فينيقي ها (از ساكنان لبنان امروزى و مناطق همجوار) از نخستين اقوامى بودند كه به پرستش آن روى آوردند.[۱۶]آنها براى بعل قربانگاه هايى ساخته و محافظان بسيارى بر آن گمارده بودند[۱۷] و در برپايى جشن ها به قربانى كردن انسان نيز مىپرداختند.[۱۸] هر شهر «بعل» يا «شهرخدا»ى خاصى داشته و همانند پدر، بزرگِ شاهان و سرچشمه حاصلخيزى زمين پنداشته مىشده است.[۱۹]
كنعانيان (ساكنان اردن) از ديگر اقوامى بودند كه ظاهراً تحت تأثير فينيقي ها بعل را خداى آفتاب لقب داده[۲۰] و شكل انسانى آن را به عنوان بزرگترين معبود مىپرستيدند.[۲۱] مطابق گزارش هايى، كنعانيان به طور كلى خدايان خود را بعل نام نهاده و بر فراز قلهها، درون درهها و كنار نهرها براى آنها معابدى خاص و قربانگاه هايى به نام بعلِ همان مكان، ساخته بودند.[۲۲]
افزون بر آسياى غربى، گسترش بعل پرستى در نقاط مختلف اروپا نيز گزارش شده است؛ ايرلندي ها آن را به اسم «بيل» (بال)، رومي ها «بيلوس» و يونيان به نام «فيلوس» عبادت مىكردند[۲۳] يا پرستش آنها شباهت بسيارى به پرستش بعل داشته است.[۲۴] گزارش مسعودى از وجود بت بعل در يونان را مىتوان مؤيد اين مطلب دانست؛[۲۵] گويا فينيقي ها به عنوان قومى دريانورد در رواج آن نقش داشتهاند.
به هر حال بيشتر اطلاعات تاريخى از پرستش بعل در ارتباط با اهالى سواحل شرقى درياى مديترانه از شمال تا جنوب جزيرةالعرب است، چنانكه گفته شده: مردمان پارهاى از اين مناطق فرزندان خود را براى تقرب به آن، قربانى مىكردند؛[۲۶] نيز نام پادشاهان و شهرها را بعل مىگذاشتند.[۲۷] عرب هاى ساكن حجاز نيز بت هاى لات، عُزّى و مَنات را دختران آن مىدانستند.[۲۸]
بعل براى عرب جنوبى جزيرةالعرب نيز شناخته شده بود،[۲۹] چنان كه بعل را از خدايان عرب جاهلى و مورد پرستش قبايل يمنى و مردم شمال جزيرةالعرب دانستهاند.[۳۰]
عمده روايات اسلامى درباره پرستش بعل، در ارتباط با بنى اسرائيل است؛ گويا عبادت آن از زمان حضرت موسى عليه السلام در ميان اين قوم مورد توجه بوده است.[۳۱] آنها به تقليد از ساكنان سرزمين كنعان و به تدريج به پرستش اين بت روى آوردند، به گونهاى كه در مواردى متعدد از بعل پرستى آنان ياد شده است.[۳۲]
گويند: يهود در اين زمان براى بعل معابد فراوانى ساخته و خدمه بسيارى بكار گرفته بودند. آنها همچنين براى تقرب به آن در اماكن مرتفع آتشافروزى كرده، به درگاهش قربانى مىكردند،[۳۳] چنانكه گزارشى از پيروزى ايلياى پيامبر عليه السلام بر بعل پرستان و كشتهشدن 450 تن از خدمه آن حكايت دارد.[۳۴]
مطابق گزارشى ديگر، وقتى ايلياء به نبوت و اصلاح دينى قيام كرد در سراسر كشور بنىاسرائيل فقط 7000 تن از پرستش بعل رويگردان بودند؛ اما بر اثر مبارزه او پيروان بعل كم شدند.[۳۵] برخى ايلياء را همان حضرت الياس عليه السلام مىدانند.[۳۶] اين گزارش ها به ميزان زيادى با منابع فرهنگ اسلامى مطابقت دارد.[۳۷]
واژه بعل، سه بار در قرآن آمده است: در آيه 128 سوره نساء/4 و 72 سوره هود/11 معناى شوهر[۳۸] و در آيه 125 سوره صافات/37 معناى بت دارد:[۳۹]«و اِنَّ اِلياسَ لَمِنَ المُرسَلين × اِذ قالَ لِقَومِهِ اَلا تَتَّقون × اَتَدعونَ بَعلاًو تَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقين». مفسران در معنا و مصداق بعل در آيه 125 سوره صافات/37 اختلاف كردهاند. برخى چون عكرمه، مجاهد، قتاده و سدى آن را واژهاى يمنى به معناى رب دانستهاند.[۴۰]
ابناسحاق بعل را نام زنى دانسته است كه پرستيده مىشده؛[۴۱] اما آلوسى و برخى ديگر از مفسران اين قول را نپذيرفتهاند.[۴۲] مطابق قول ابنعباس، حسن، ضحاك و ابنزيد كه از شهرت برخوردار است،[۴۳] مراد از بعل بتى به همين نام در بعلبك[۴۴] بوده و نام اين شهر برگرفته از همان بت است.[۴۵]
منابع تفسيرى و لغوى در بيان ويژگي هاى بت بعل، آن را از طلا،[۴۶] توخالى،[۴۷] چهارروى،[۴۸] داراى ارتفاع 20 ذراعى[۴۹]و دو ياقوت بزرگ در چشم،[۵۰] مانند انسانى نشسته بر صندلى در حال خوردن چيزى وصف كردهاند كه شيطان با سخن گفتن از درون آن، مردم را به گمراهى مىكشانده است.[۵۱]
البته داستانپردازى مربوط به ورود شيطان به درون بت را شمارى از مفسران نقد كرده و آن را از اسرائيليات و قادح معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله برشمردهاند. تصوير بتى با اين ويژگي ها در موزه لوور (لوفر) پاريس موجود است.[۵۲]
به اعتقاد بيشتر مفسران، بنى اسرائيل پس از وفات حزقيل نبى به پرستش بعل روى آوردند. سبب رواج آن را نيز همسر اَحاب (اَخاب) از پادشاهان اين قوم دانستهاند.[۵۳] از اين زن با نام هايى چون «اَربل»،[۵۴] «اَزبل»،[۵۵] اَربيل[۵۶] و «زَبيل»[۵۷] و به بدى ياد شده است. بر اساس گزارش اين منابع هنگامى كه بعل پرستى به اوج خود رسيد، خداوند الياس عليه السلام را براى هدايت و نجات مردم بعلبك مبعوث كرد.[۵۸]
قرآن كريم نيز به صراحت مأموريت وى را برچيدن بعلپرستى دانسته است. آن حضرت با نكوهش پرستش بعل، بت پرستان را به پرستش خداى يگانه فراخواند: «اَلاتَتَّقون × اَتَدعونَ بَعلاً وتَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقين × اَللّهَ رَبَّكُم ورَبَّ ءابائِكُمُ الاَوَّلين». (سوره صافات/37، 124 ـ 126) نكره آمدن بعل[۵۹] تأييد مىكند كه مراد از آيه اين است: آيا بعضى از بعول (خدايان باطل) را فرامىخوانيد؟ ابن عاشور بعل را رب النوعى مذكر، متعلق به قوم كنعان و بزرگترين بت آنان دانسته كه نزد ايشان رمز خورشيد بوده است. در مقابل آن بت مؤنثى به نام «تأنيت» قرار داشته كه رمز ماه بوده است.[۶۰]
بنا به گزارش هايى از مردم بعلبك جز وزير اَحاب كسى دعوت الياس عليه السلام را نپذيرفت،[۶۱] حتى پيروان بعل، درصدد قتل آن حضرت برآمدند، به گونهاى كه الياس وادار به فرار شد.[۶۲]
در برخى منابع آمده است كه وى بت بعل را شكست و گريخت؛[۶۳] اما با مرگ احاب و روى كار آمدن پادشاه جديد او دعوت الياس عليه السلام را پذيرفت. به دنبال وى، قومش نيز ايمان آوردند و بت پرستانى كه حاضر به ترك بعل پرستى نشدند قتل عام گشتند. شمار كشتهشدگان 10000 تن گزارش شده است.[۶۴]
از جمله كشته شدگان، محافظان بعل بودند كه به انتقام آن دسته از كسانى كه ايزابل همسر احاب آنان را كشته بود، كشته شدند.[۶۵] به موجب اخبارى ديگر الياس عليه السلام چون از دعوت خود نتيجهاى نگرفت بعل پرستان را نفرين كرد[۶۶] و آنان گرفتار خشكسالى شدند.[۶۷] پس از سه سال كه بنى اسرائيل ايمان آوردند، دوباره رحمت الهى نازل شد؛[۶۸] ولى چيزى نگذشت كه اين قوم دوباره به پرستش بعل روى آوردند. اين بار الياس عليه السلام از خداوند خواست تا وى را از شر بتپرستان آسوده سازد.[۶۹]
تعبير «اَحسَن الخالِقين» در آيه با آن كه آفريننده حقيقى در عالم جز خدا نيست ظاهراً اشاره به مصنوعاتى دارد كه انسان با تغيير شكل دادن به مواد طبيعى درست مىكند، بنابراين خالق بر آنها اطلاق مىگردد، هر چند خالق مجازى است؛[۷۰] به سخن ديگر از مجموع آيه «اَتَدعونَ بَعلاً و تَذَرونَ اَحسَنَ الخلِقين» (سوره صافات/37،125) مىتوان فهميد كه شرك مردم آن ديار در خالقيت بوده است.
از فرجام بعل اطلاع دقيقى در دست نيست. به موجب پارهاى گزارش ها به رغم مبارزاتى كه براى ريشهكن كردن پرستش آن در زمان هاى مختلف صورت گرفت باز هم عبادت آن استمرار يافت. سرانجام، اين بت نيز همچون بت هاى ديگر جزيرةالعرب، با گسترش اسلام از بين رفت.[۷۱]
هنوز در شهر «پالمير» كه عرب آن را «تدمر» مىگفتند آثار بتكده قديمى بزرگى به نام بعل مشهود است. در كشفيات فينيقي ها نيز آثارى از آن بر جاى مانده است.[۷۲]
نظر به آنچه گذشت مىتوان به احتمال زياد بعل را نه نام يك بت مشخص بلكه رب النوع آسمان، باد و توفان به عنوان مظاهر نيروهاى تأثيرگذار در رويش زراعت و گياهان دانست.[۷۳] عَلَم جنس[۷۴] و عنوان بودن آن براى خدايان متعدد، همچنين اضافه شدن آن به واژگان گوناگون[۷۵] و نكره آمدنش در قرآن[۷۶](سوره صافات/37،125) مىتواند مؤيد اين ديدگاه باشد.